واما حالا ازطاهاو سه دلیل جدی
طاهاجون دیروزیکشنبه اومدین عصر تو حیاط بازی میکردین البته اول هرچی مامان سارا میگفت بروباپرهام پایین بازی کن میگفتی نه صدات میومد آخه عزیزم تازگی خیلی به مامان سارا وابسته شدی .....ولی وقتی مامان ازبالکن پرهامو که پایین داشت بازی میکرد نشونت داد خندیدی وگفتی داداش واومذی پیش من و پرهام کلی باگلها آب بازی کردی وباتوپ و....وقتی شیرینی خوردی مثل آدم بزرگا گفتی:خوب ماآن جون من دیگه باید برم خونمون ...
یه کم کاردارم ....کفتم جکارداری؟ خیلی شیرین وجدی به من نگاه زیر جشمی انداختی وگفتی:باید برم یه کم بازی کنم ...
باپرهام هم باید بازی کنم ...دلم برای مامانمم تنگ شده سه دلیل محکم وجدی!!!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی