نامه ای به بابای امروز...همان پسرک دیروز من
واینجاچشمهای کوچکی است..
که شب وروزتوراتماشا میکند...
وگوشهای کوجکی که خیلی زود هرجه تومیگویی میگیرد..
ودستهای کوچکی که بااشتیاق هرچه تومیکنی انجام میدهد..
وپسرکوجکی که دررویاهایش درانتظار روزیست که به سن توباشد ...
تو...معبود خیالی اوهستی ...
توعاقل ترین عاقل ها برای اوهستی..
وذراین فکر کوجک به توهرگز شک نمی کند...
وبه تو خالصانه دل بسته..وهرچه کنی درفکرش جاودانه می ماند...
چشمهایش همیشه بازاست وشب وروزتوراتماشا می کند...
دوستی کوچک باچشمانی عمیق ..پس چنان باش که آنگاه که بزرگ شدبه تو ببالد...کاری کن افتخارانسانیت باشد وتداوم عشق...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی