عمو امین وبرادر زاده های شیرین
این هم عموجون که مامان س ارا براش کیک تولد آورد..تو زنگ می زدی امین بیا دیگه بعدگفتی مامان جون خواهش میکم .میشه من شمعهاروفوت کنم؟سارا جون دستت دردنکنه..جای هانیه جون خانم عموجون هم خالی بود۰ عمو جان آمدوباز /شبی مهمان ماشد/دوباره کارهایش/ شبیه بجه هاشد/ به پرهام وبه من هم/نگاهی کردوخندید/کمی بازی وشادی/اتاقم راتمیز چید/ ...
نویسنده :
مامان جون الهه
19:12