طاهاوپرهامطاهاوپرهام، تا این لحظه: 16 سال و 7 ماه و 7 روز سن داره

امیدهای من اوج رحمت الهی

آوازهایی که مادرم به من آموخت

یکی اززیباترین پاداشهای طبیعت این است که هیچکس قادر نیست ازصمیم قلب به کسی کمک کند مگراینکه به خودش کمک کرده باشد...! خدمتی راکه به دیگران میکنیم بهای اجاره ای است که به خاطر اقامتمان روی زمین می پردازیم!! صدکاردرست آمدوکس رانظری نیست چون رفت خطایی همه راچشم برآن است.!! عشق بورزید وگرنه نابود خواهیدشد..انتخاب دیگری درمیان نیست!! وقتی عشق می ورزید بهترینهای وجودتان شکوفامی شود   ...
4 ارديبهشت 1390

نامه ای به بابای امروز...همان پسرک دیروز من

واینجاچشمهای کوچکی است.. که شب وروزتوراتماشا میکند... وگوشهای کوجکی که خیلی زود هرجه تومیگویی میگیرد.. ودستهای کوچکی که بااشتیاق هرچه تومیکنی انجام میدهد.. وپسرکوجکی که دررویاهایش درانتظار روزیست که به سن توباشد ... تو...معبود خیالی اوهستی  ... توعاقل ترین عاقل ها برای اوهستی.. وذراین فکر کوجک به توهرگز شک نمی کند... وبه تو خالصانه دل بسته..وهرچه کنی درفکرش جاودانه می ماند... چشمهایش همیشه بازاست وشب وروزتوراتماشا می کند... دوستی کوچک باچشمانی عمیق ..پس چنان باش که آنگاه که بزرگ شدبه تو ببالد...کاری کن افتخار انسانیت باشد وتداوم عشق... ...
4 ارديبهشت 1390

شما بچه ها....شمیم بهشت وطعم خوشبختی

بچه ها دستانی هستند که مارابه بهشت پیوند مید هند یکی ازانسانهایی که روح بزرگی دارد میگوید: " اگر من صدبار طعم سعادت رابچشم باز تازمانی که یک نفر ازآن بهره مند نباشد خودراخوشبخت احساس نمیکنم " شماکودکان پاک وآسمانی برای همه خوشبختی وبهشت راآرزوکنید ...
4 ارديبهشت 1390

خرس تنبل

يه بچه خرس تنبل درامد ازتوجنگل نشست به پشت فرمون گازدادورفت خيابون وقتي مي رفت مثل باد دسته گلي به بادداد زد به ماشين فيله قل خوردوشد يه تيله ...
30 فروردين 1390

واما حالا ازطاهاو سه دلیل جدی

طاهاجون دیروزیکشنبه اومدین عصر تو حیاط بازی میکردین البته اول هرچی مامان سارا میگفت بروباپرهام پایین بازی کن میگفتی نه صدات میومد آخه عزیزم تازگی خیلی به مامان سارا وابسته شدی .....ولی وقتی مامان ازبالکن پرهامو که پایین داشت بازی میکرد نشونت داد خندیدی وگفتی داداش واومذی پیش من و پرهام کلی باگلها آب بازی کردی وباتوپ و....وقتی شیرینی خوردی مثل آدم بزرگا گفتی:خوب ماآن جون من دیگه باید برم خونمون ... یه کم کاردارم ....کفتم جکارداری؟ خیلی شیرین وجدی به من نگاه زیر جشمی انداختی وگفتی:باید برم یه کم بازی کنم ... باپرهام هم باید بازی کنم ...دلم برای مامانمم تنگ شده  سه دلیل محکم وجدی!!!    ...
30 فروردين 1390